در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

224

آسمان پر است از ابرهای تیره ای که روز را زودتر به شب می کشانند! ابرهایی لبریز از رعدها، برق ها و قطره های درشت باران و شاید هم تگرگ! 


مادرم می گوید: آخرین باران های بهار است و انگار بهار برای خداحافظی آمده است! می پرسم: مگر هنوز بهار است؟؟؟ خیره نگاهم می کند و هیچ نمی گوید! 


دل آسمان که این گونه می گیرد، زمین ناجوانمردانه دل شاد می شود! و منتظر می ماند تا اشک های آسمان را در آغوش کشد! و بارور و بارورتر شود! شگفت است که دلتنگی آسمان، همیشه رحمتی ست برای تشنگی ها و بی قراری های زمین و زمینیان! 


پرده ها، سرمست از نوازش آخرین نسیم های خنک بهاری، آرام و بی صدا به رقص در آمده اند.. و روزهای داغ و طولانی تابستان، نفس زنان، به پشت کوه های نه چندان بلند شهر رسیده اند! 


آسمان.. سخت می بارد