در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

213

گاهی پیش می آید که زمان زیادی می گذرد و انسان هیچ آسیب، صدمه یا کسالتی نمی بیند و ندارد و روزگارش در نهایت سلامت و تندرستی می گذرد! و گاهی هم آدمی خلاف این اوضاع را تجربه می کند! و در مدتی کوتاه، چند بار دچار حادثه و یا مبتلا به بیماری می شود! گمان نمی کنم کسی حکمت و چرای این گونه احوال را بداند! شاید این موضوع هم برای خودش رازی بزرگ باشد، کسی چه می داند!

بنده ی حقیر در سه هفته ی گذشته، دو بار صدمه دیدم! یکی اینکه دستم با بخار سوخت! که بسیار دردناک بود! و دیگر اینکه پای راستم به شدت صدمه دید! به طوری که پس از گذشت حدود دو هفته هنوز دردی آزار دهنده دارد! 
خواستم بگویم این درد ها که در اثر حوادثی ساده به وجود آمد، ذهنم را به خود مشغول ساخته است! 

امروز با خودم می گفتم چرا همیشه حوادث به سرعت اتفاق می افتد و اغلب به گونه ای رخ می دهد که نمی توان مانع پیش آمدن آن ها شد! و از طرفی روند بازسازی و بهبود، به کندی اتفاق می افتد و می توان با دقت در چگونگی آن دخل و تصرف داشت و یا به آن اندیشید و تأمل کرد! 
به عنوان مثال: دست من در کمتر از چند ثانیه سوخت و دچار مشکل شد! اما برای بهبود چندین روز و چندین هفته انتظار و صبوری لازم بود! همیشه دقت در ظرافت و پیچیدگی عمل بازسازی پوست، مرا دچار شگفتی، شوق و هیجان می کند!! به طوری که درد را از یاد می برم!

راستی تا به حال به این موضوع توجه داشته اید: که بلافاصله پس از هر خرابی، ویرانی و جراحتی،  بهبود و بازسازی آغاز می شود!؟ تفاوتی ندارد که این خرابی در کجا صورت گرفته است! بدن آدمی یا زمین! فرقی ندارد! 
اما وای به آن روز که به هر دلیلی، هیچ راهی و تدبیری برای از نو ساختن نباشد! و یا آن سلول ها و یا افرادی که مسئول بازسازی هستند، بیمار باشند و یا مرده و یا احیانا در خواب و شاید هم بی تفاوت! بی دانش، بی احساس، بی مسئولیت و ...

ای کاش آن هایی که روی راحت ترین صندلی ها و تخت ها نشسته اند! به فکر باشند! به فکر زخم های تلخی که عزیزان این ملت، از نبرد با طبیعت، سرنوشت و یا هر چه شما بگویید! برداشته اند! ای کاش به جای فریاد بر سر این و آن کشیدن و مرگ نثار دیگران کردن، دغدغه ی زندگی بخشیدن داشتند!