در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

217

گاهی اتفاق می افتد که مغز محترم اینجانب! به شدت همه چیز را با هم قاطی می کند! شاید پی اکتشاف مجهولی باشد و یا هوس خلق معجونی از اطلاعات ناچیز خود کرده است و من از آن بی خبرم! شاید هم نشانی از افزایش عمر است و یا کمبود فسفری، قندی، ویتامینی، حوصله ای... چیزی باشد!؟  

علائم این بیماری به شرح زیر است:

تازگی ها زیاد پیش می آید که فراموش می کنم روزی که در آن هستم و یا فردای روزی که در آن هستم چند شنبه است!! و یا جمله ی قبل از جمله ی بعدم را فراموش می کنم!! و یا جمله ی بعد از جمله ی قبل را فراموش می کنم! بدتر از آن این است که: پیامکی ارسال می کنم و مثلا سوالی را از دوستی عزیز می پرسم و بعد که پاسخ آن برایم ارسال می شود با خودم فکر می کنم فلان دوست چرا این موضوع را مطرح کرده است غافل از این که خود من درخواست کرده بودم! و یا در راهی با شتاب می روم و ناگهان به ذهنم می رسد که من با این عجله به کجا می روم؟!؟ گاهی هم تا ظهر صد بار از مادر خوبم می پرسم ناهار چی داریم؟ و با کمک مادر به یاد می آورم که زحمت نیمی از مراحل پخت را خودم کشیده ام! 

بدترین حالت این است که یکی از بستگان نزدیک و یا اعضای خانواده در تماسی تلفنی از من بخواهند که برایشان بگویم که: چه خبر؟ یعنی پاسخ چه خبرشان را بدهم؟؟

بدون هر گونه تردیدی می دانم با من موافق هستید که این حال آدمی را دچار سردرگمی خاصی می کند! البته شاید شما تجربه اش را نداشته باشید! 

تا به حال با زیرکی خاصی موفق شده ام که این حواس پرتی و فراموش کاری ها را پنهان کنم! مثلا اگر کسی بپرسد چه خبر؟ و بخواهد اخبار روزم را برایش بگویم! در جوابش حرفهایی می زنم که به کلی سوالش را فراموش کند و به سوالات فلسفی و بی پاسخ من فکر کند و فرصت خوبی را برای فرار من فراهم آورد!!

نمی دانم این بیماری "شبه آلزایمر" است یا " آلزایمر حاد" ؟ 


و اما علائم دیگر این بیماری:

_ به یاد داشتن تاریخ و ساعت دقیق همه ی مکالمات و ملاقات های خاص، حتی اگر مربوط به سال ها قبل باشد!

_ تسلط کامل به امور منزل! و در تاریکی حتی وسیله ای را به راحتی در خانه یافتن!

_ به یاد داشتن همه ی قول هایی که داده ام و همه ی قول هایی که دیگران به من داده اند!

_ به یاد داشتن تاریخ تولد همه ی دوستان و عزیزانم

_ به خاطر سپردن گفتگوی دو ناشناس در محیط های شلوغ! به طوری که اگر دو سال بعد هم آن آدم ها را ببینم به یاد دارم که آن ها فلان روز در فلان مکان چه می گفتند! (ناخواسته)


اگر فرصت داشتید دعایم کنید 



نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:48 ق.ظ http://kaghazekhatkhati.blogsky.com/

سحرم من کجام ، این جا کجاست؟
اصلاً شما تو وبلاگ من چیکار میکنید

شوخی کردم دوست جون خیلی جالب نوشتی گلم

امیرمهدی دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام
بعضی از علائمی که نوشته اید شبیه علائم وسواس فکری است.کتابهای زیادی نوشته شده و روشها و تکنیکهای مختلفی هم ارائه شده است که در کنار دارو می تواند بسیار موثر باشد.پیشنهاد می کنم حتماً به یک روانپزشک مجرب مراجعه کنید.
البته مطالعه کتابهای مفید و کسب آگاهی بیشتر نسبت به این بیماری کمک شایانی به حل شدنش می کند.من کتابی بنام وسواس فکری خواندم و علاقه ام به این بیماری صد چندان شد!به فکر درمان افتادم و تجربتاً روشهای مبارزه و درمان را جالب و موثر یافتم.امیدوارم هر چه زودتر بهبودی و آرامش درون و ذهن به شما بازگردد.منشا اکثر این مشکلات تنهایی ، بیکاری ، اضطراب است.باید خودتان را سخت مشغول کنید و هر چه می توانید ارتباطات اجتماعی مثبت برای خودتان ایجاد کنید.
راستی در شهر شما هم تفرجگاهها و مکانهای ورزشی تفریحی خوبی دایر شده است.همین پارکهای آبی بسیار لذت بخش و فرحناک است.دوست پزشک من که پزشکی امروز و طب سنتی را با هم فراگرفته و الان دیگر استاد شده به من می گفت شنا در درمان بسیاری از بیماریها مستقیم یا غیر مستقیم اثر دارد.ضمن اینکه ورزشی فوق العاده مفرّح و روحیه ساز است.
پیشنهاد من به شما این است که بدون کمترین فوت وقت یک تیم دو یاچند نفره از دوستان صمیمی تشکیل دهید و هر مقدار که می توانید در هفتهبرنامه شنا و پارک آبی بگذارید.مطمئن باشید چنان اثری در روح و جسم وروان شما خواهد گذاشت که خودتان متعجب خواهید شد.

مریم دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ http:///

سلام سحر جان

نگران نباش عزیزم . من هم مدت هاست به این درد محترم آلزایمر و حواس پرتی دچار شده ام !

که ان هم به نظرم یک دلیل دارد ! مشغولی بیش از حد ذهن است ! که در یک زمان چند موضوع آنرا در گیر خود می کند !
اگه بدانی ! این چند وقت اخیر .. غذاهایم یا شور می شود یا بی نمک !! چند روز پیش فیش لباس ام که در اتوشویی بود رو برداشتم که برم بگیرم ! بر گشتم خونه مادر خانومی میگه : پس لباست کو؟! کلا فراموش کرده بودم چرا اومدم بیرون

پس نگران نباش و ذهن ات را کمی خالی کن !!

برای پیامک ها یک پیشنهاد : گوشی ات را عوض کن ! که سیستم عامل اش اندروید باشد ! پیامک هایش مثل صفحه ی چت است. و هر شخص پوشه ی مخصوص به خود دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد