در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

214

روزی که زمین، بی قراری آغاز کند، روز ویرانی و اندوه جان های بی پناه است!

روز بی قراری او، روز ی ست که عزیزی، عزیزانش را به دل سرد و ناآرام زمین می سپارد و به آسمان دیده دوخته و غمی تلخ تر از هر زهر را، در دل ویران تر از خانه اش، پنهان می کند!



روز بی آرام او، روز ناله و اشک و ماتم است! روز خون دل خوردن و صبوری کردن! روز غرق شدن در اقیانوس بی کران و بی ساحل حیرت و شگفتی! 

حیرانی و شاید ندانی! ندانی زخم را که می زند و که درمان می کند!؟ شگفتا! 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:33 ق.ظ http://kaghazekhatkhati.blogsky.com

همه متأثر از این رویدادیم،بسیار زیبا به تصویر کشیده بودی عزیزم

مریم دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ


روزی که فریاد بر نیاید .. در سکوتی وهم آور .. آوار شد نفس های زندگی بر چهره ی وحشت .. و خاک که جان آغازی ست در آغوش می گیرد .. بی رحمانه ... بی ندا .. بی هیچ آوایی .. تا مباد فریادی فرداهای پر از آرزوی ( .. طفلی ... کودکی .. دختری ... پسری .. مرد و زن هایی .. که اوار شدن را دیدند .. و در خاک شدن را گریستند ! ) در گوش زمان طنین افکند !

ماه عزیز خدا .. شد عزای عزیزانی که با مهر و امید دست به آسمان گشودند.. بی خبر از این هیاهو ی خاموش در کمین !!

تلخی این ایام .. سخت خاطره ها را سیاه کرده و دل را آزار میدهد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد