آسمان پر است از ابرهای تیره ای که روز را زودتر به شب می کشانند! ابرهایی لبریز از رعدها، برق ها و قطره های درشت باران و شاید هم تگرگ!
مادرم می گوید: آخرین باران های بهار است و انگار بهار برای خداحافظی آمده است! می پرسم: مگر هنوز بهار است؟؟؟ خیره نگاهم می کند و هیچ نمی گوید!
دل آسمان که این گونه می گیرد، زمین ناجوانمردانه دل شاد می شود! و منتظر می ماند تا اشک های آسمان را در آغوش کشد! و بارور و بارورتر شود! شگفت است که دلتنگی آسمان، همیشه رحمتی ست برای تشنگی ها و بی قراری های زمین و زمینیان!
پرده ها، سرمست از نوازش آخرین نسیم های خنک بهاری، آرام و بی صدا به رقص در آمده اند.. و روزهای داغ و طولانی تابستان، نفس زنان، به پشت کوه های نه چندان بلند شهر رسیده اند!
آسمان.. سخت می بارد
خیلی قشنگ بود من که لذتش بردم دست شما درد نکنه
ممنونم
لطف دارید
زندگی فرصت کوتاهیست برای خوب بودن
بله زندگی فرصت کوتاهی ست
قدر فرصت را دانستن کار سختی ست!
سلام سحر جان
بسیار زیبا و روان می نویسی
با اجازت لینکت می کنم گلم
سلام نرگس عزیز
ممنونم از لطفت