در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

223


امروز ماجرای سرگردانی این حیوانات بی گناه و بی آزار! (که معلوم نیست مادرهای بی خیالشان کجا هستند؟! ) در شهر مشهد، داستانی بس عجیب و شگفت انگیز بود برای خودش!! 

عجیب تر از آن هوای مشهد بود!! هوایی بسیار لطیف و بهاری!!! انگار اوایل اردیبهشت است نه تیرماه!! یا تقویم اشتباه می کند یا طبیعت! یا هر دو! شاید هم من! 

و عجیب ترتر از آنها رعد و برق های مهیب و خوف انگیز پریشب بود  که نیمی از مردم شهر را (حداقل) مجبور به خواندن نماز آیات کرد! یا شاید بهتر بگویم نماز آیات به ما واجب شد! 

و از همه ی این ها عجیب تر! زلزله ی امروز عصر در کتابخانه بود که تنها من متوجه آن شدم!! قفسه های کتاب را محکم گرفتم تا مبادا کتابها بریزد و زحمت کتابدار ها زیادتر شود! البته زیاد خطرناک نبود! نیم ساعتی بیشتر طول نکشید!!! 

دنیا پر از عجایب است دیگر...