در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

کرامت

در کتاب عیون اخبار الرضا از عبدالرحمن معروف به صفوانی روایت شده است:

کاروانی از خراسان به سوی  کرمان رفت، راهزنان راه را بر مسافران بستند و مردی را که گمان می کردند دارایی بسیاری دارد گرفتند. مرد مدتی در اسارت دزدان بود و او را شکنجه دادند تا اینکه توانست مقداری پول به آن ها بدهد و خودش را آزاد سازد. دزدان مرد را در میان برف رها و دهانش را از برف پر کرده و بستند. همسر یکی از راهزنان، دلش به حال مرد سوخت و او را آزاد کرد و مرد را فراری داد. ولی دهان و زبان مرد آسیب دید به طوری که نتوانست حرف بزند.

سپس به خراسان برگشت؛ و شنید امام علی بن موسی الرضا(ع) در نیشابور است. در خواب دید گویا یک نفر به او می گوید: فرزند پیامبر خدا (ص) به خراسان آمده است، درباره ی بیماری خودت از حضرت بپرس شاید دارویی به تو یاد دهد که از آن سود ببری. مرد گفت: در خواب احساس کردم نزد حضرت رفتم و از آنچه گرفتار شده بودم شکایت نمودم. حضرت به من فرمود: مقداری زیره و آویشن و نمک بردار و نرم کن و روزی دو یا سه مرتبه در دهان خودت نگه دار تا خوب شوی. مرد از خواب بیدار شد و به آنچه در خواب دیده بود فکر نکرد و به آن اعتنا نکرد تا اینکه به دروازه ی نیشابور رسید. به او گفته شد: علی بن موسی الرضا(ع) از نیشابور بیرون رفته و در رباط( کاروانسرای) سعد است. مرد تصمیم گرفت به سوی حضرت برود و بیماری خودش را بگوید تا شاید دارویی سودمند به او داده شود.

به سوی رباط سعد رفت و داخل کاروانسرا شد و به حضرت گفت: ای پسر پیامبر خدا! ماجرای من چنین و چنان است، و دهانم و زبانم آسیب دیده است به طوری که به سختی می توانم حرف بزنم، به من دارویی یاد بدهید تا از آن سود ببرم.

امام رضا(ع) فرمود: آیا به تو یاد ندادم؟! برو و آن چه را درخواب گفتم انجام بده. آن مرد گفت: ای پسر پیغمبر خدا! اگر مصلحت می دانید آن را دوباره برایم تکرار کنید. امام رضا(ع) فرمود:مقداری زیره، آویشن و نمک را با یکدیگر مخلوط و مقدار از آن در هر روز، دو یا سه مرتبه در دهان بگذار که خوب خواهی شد. مرد گفت: استفاده کردم از دارویی که حضرت برایم تجویز فرمود و خوب شدم.