در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

در خانه ی آب و گل

بی توست خراب این دل

بی تو

آخ ای خدای زمستان ... 

آخ ای خدای آن مرد بیل به دست! که خاک آن باغچه را، چون خاک یک گور می کند...

آخ ای خدای باد! بادی که در گوشم تلخ خواند و شیرین و رفت...


بیا که عریانی این درد، عریانی این درد بی شرم و مست، رسوایم می کند...

بیا که حیرانی این چشمان بی خواب ...

ویرانی این دل...

ویرانی این دل آواره، بی تو رسوایم می کند


بیا و از خنده های گمشده ام، نشانی بیار...

بیا و از دستانی گرم که قطره قطره اشک از چشمانم می دزدید، نشانی بیار

بیا که اینجا بی تو، تار و پود این امید خسته، می سوزد و بر باد می رود و از یاد...



نظرات 3 + ارسال نظر
rahgozar شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

mage khoda rafte????
ke biad//?

سال ها پیش دل من که به عشق ایمان داشت
تا که آن نغمه ی جانبخش تو از دور شنید
اندر این مزرع آفت زده ی شوم حیات
شاخ امیدی کاشت
چشم بر راه تو بودم
که
تو کی می آیی
بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من...
که
تو کی می خوانی؟...

امیرمهدی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ق.ظ



صبا اگر گدری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست

المیرا یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.elmira1364.blogfa.com

دختر توچقدر قشنگ مینویسی
علی بود

قشنگ می خونی ...

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد